یه وبلاگ پیدا کردم که توضیحات بایوش به نظرم جالب اومد و ترغیبم کرد به خوندن.
هنوز گیرِ نوشته اول بودم که دستم رفت پایین تر و چشمم خورد به یکی از پستای قدیم
در تقبیح ازدواج مردان با ن بزرگتر از خودشون نوشته بود، مثلا از نظر علمی!!!!
!!! (میگم مثلا و کلی علامت تعجب میذارم چون علم نمیتونه درستی یا غلطی هیچ رابطه ای رو، اون هم به این شکلِ کلی، مشخص کنه. علم صرفا میتونه طبق آمارها تعیین کنه چه فاکتور ریسک هایی و از چه جنبه هایی در این انتخاب ما وجود داره.!)


اگه به سرحالی قدیم بودم، اگه حوصله سر و کله زدن با نظرات آدما رو داشتم، اگه حوصله بحث داشتم، کامنت میذاشتم و میگفتم چرا اینکه مادری نخواد عروسش از پسرش بزرگتر باشه، «نظرِ شخصیه» نه یه «فکتِ علمی»!

میگفتم اینکه میگن زودتر از مردا به بلوغ فکری میرسن بیشتر جنبه فرهنگی و تربیتی داره و ربطی به «ذات»ِ زن ها نداره و اصلا ملاک خوبی برای تعیین میزان تفاوت سنی بین زوجین نیست چون این بیشتر یه چیز سلیقه ایه (شاید براتون جالب باشه بدونید اینکه مردان بخصوص در ایران دیرتر به بلوغ فکری میرسن -که البته این هم یک فرضیه است و فکت یا نظریه نیست- به نظر میرسه بیشتر به این خاطر باشه که جامعه فرصت کودکی کردن بیشتری به اونا میده و نکته جالب تر اینکه. همین جامعه که امروز فریاد میزنه مرد باید از زن بزرگتر باشه چون دیر به بلوغ فکری میرسه، روزی اعتقاد داشت که اتفاقا زن باید بزرگتر از مرد باشه چون زودتر به بلوغ فکری رسیده و بهتر میتونه زندگی رو مدیریت کنه!!!)


میگفتم اینکه «اکثر» مردانی که با ن بزرگتر ازدواج میکنند مشکل «اعتماد به نفس» دارند، با مادرشان مشکل دارند و هزار و یک چیز دیگر، برچسب زدن به آدم هاست نه فکت علمی و نظر کارشناسی! (ما اجازه نداریم به آدم ها بدون شناخت از خودشون و دلیل انتخاب هاشون در مقام کارشناس/دکتر/متخصص/محقق/دانشمند و . برچسب بزنیم! و حتی با شناخت و دونستن دلیل انتخاب هم این حق رو نداریم! کلا برچسب زدن چیز خوبی نیست! باور کنید!!!)


میگفتم اینکه ن در سن بالاتر میل جنسیشان کم میشود و نمیتوانند نیاز همسرشان را برآورده کنند صرفا یک چیز من درآوردی است که معلوم نیست کدام شیر پاک خورده ای چنین چیز احمقانه ای را از شکمش درآورده و به عنوان فکت علمی به خوردمان داده و ما هم باورمان شده! و تازه آن مقاله ای که مدتها قبل در مورد افزایش میل جنسی ن در دوران پساقاعدگی خوانده بودم را برایشان میفرستادم (کاش واقعا پیدایش کنم و شیر کنم!)


میگفتم «یائسگی»، «پیر شدن»، «شکسته شدن»، «ناباروری» و هزار و یک چیز دیگر اتفاق های طبیعی زندگی است و اگر رابطه ای توان پذیرش چنین اتفاق های طبیعی ای را ندارد، چه مرد بزرگتر باشد، چه زن، آن رابطه به درد لای جرز در و دیوار هم نمیخورد و باید گذاشت دم کوزه و آبش را خورد!!

نگفتم ولی.
جاش صفحه را بستم و در سکوت این نوشته را نوشتم و در سکوت پستش کردم
حرف بزنم که چه؟
بحث کنم که چه؟
میفهمی که.؟

معنای این "که چه" را که میفهمی؟

حرف زدن و بحث کردن خسته ام کرده!
میفهمی؟

توان ذهنی اعتراض مدام را ندارم!

و مدام با خودم فکر میکنم چطور اینطور شدم؟

پیر شده ام یعنی یا فقط کمی خسته و بی حوصله.؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

... دستگاه جوجه کشي بومرنگ vapormo shop پرسش مهر ماه 1398 زاکو | گروه صنعتی زاکو نمایندگی فروش هایگلاس AGT تهران آزمون sat امیرمهدی رمضانی پخش پلاستیک ایران